نویسنده : سمانه زاهدی وفا



 

خلأ فرهنگى

بسیارى از صاحب نظران، ورود آیین ها و فرهنگ هاى بیگانه و استقبال بخشى جامعه از آن ها را ناشى از خلأ فرهنگى در کشور مى دانند؛ برخلاف عده اى که اعتقاد دارند: نفوذ آیین هایى غیربومى و وارداتى، ناشى از تهاجم فرهنگى است. به نظر مى آید که این موضوعات به علت خلأ فرهنگى جامعه در این زمینه، مورد استقبال قرار گرفته اند.(1)
نیچه در مورد فرهنگ، سخن زیبایى داشته و مى گوید: »یگانگى سبک هاى هنرمندانه در نمودهاى زندگى یک قوم، فرهنگ است«. شما در یک جامعه و میان یک قوم و ملت، صدها مظهر هنرى مشاهده مى کنید، که مواد و مصالح مختلف در آن به کار رفته و زیبایى هاى مختلفى در آن دیده مى شود. کثرت و صنعت در آنها بسیار و متفاوت است، اما امرى باطنى در همه آنها مشترک است و چشم نافذ فرهنگ بین و فرهنگ شناس، این باطن را درک مى کند.
فرهنگ شناس - که عمق یک فرهنگ را درک مى کند - کسى است که به هر جلوه از هنر یک سرزمین توجه کند و بتواند فرهنگ آن سرزمین را در جلوه ببیند و درک کند به عنوان مثال، هنگامى که موسیقى مى شنود، همان احساسى را داشته باشد که یک اثر خوشنویسى را مشاهده مى کند، یا به نگارگرى و فرش و معمارى نظر مى کند.
در هر قومى که از فرهنگِ خود تهى نشده باشد، اشخاص و مردم بى آن که با هم قراردادى داشته باشند، مانند نوازندگان یک گروه هم نوازى، همه در یک دستگاه مى نوازند، حتى اگر سازهاى مختلفى در دست داشته باشند. در جامعه اى که فرهنگ قومى و نیرومندى بر آن مسلط باشد، همه هنرمندان تحت تأثیر آن روح مشترک، زنده در فضایى مشترک کار مى کنند و فرهنگ مانند ریشه به رفتارهاى آنان غذا مى رساند و به آن رفتارها تعیّن، حرکت و جهش مى بخشد .
امروزه در جامعه ما، این اتصال و ارتباط با فرهنگ ضعیف شده، نمى توان ملتى مثل ملت ایران را با این تاریخ چند هزار ساله و این دین و اعتقاد، یک باره از فرهنگ تهى کرد و فرهنگ دیگرى را از قوم و ملت دیگرى آورد و به جاى آن نشاند و به مردم گفت که غربى شوید. گرفتارى ما این است که نه غربى شده ایم - که نمى توانیم بشویم و نباید بشویم - و نه مسلمان شرقى و ایرانى باقى مانده ایم.
نه در مسجد گذارندم که رندى
نه در میخانه کاین خمار، خام است(2)
خلأ فرهنگى به این معناست که جایى از فرهنگ خالى مانده است، هم چون کبوترى که لانه اش را ترک مى گوید و لانه خالى مى ماند. بریدگى از فرهنگ و آیین گذشته اى که قرن ها با ایران و ایرانى بوده است، باعث شده که این فرهنگ در حد اعلا ضعیف شود، اما در عین حال یک فرهنگ جدیدى هم جایگزین نشده است. البته ایرانى به فرهنگ دنیاى صنعتى غرب روى آورده، ولى اصل و ماهیتِ فرهنگ غرب را نگرفته و تنها از ابزار آن استفاده مى کند. بنابراین، جامعه ایرانى از یک فرهنگِ گذشته بریده شده و فرهنگ جدیدى هم به دست نیاورده است، که این وضعیت، خلأ فرهنگى ایجاد کرده است. این فضاى خالى مانده، ما را به حالت معطّل فرهنگى دچار کرده، که نه کاملاً فرهنگ گذشته با ماست و از اصالت آن برخورداریم و نه فرهنگ دنیاى صنعتى غرب را واجد شده ایم، که در این میان، آن چه که مانده را خلأ فرهنگى مى نامیم.(3)
در حال حاضر در ایران سه دهه سیاست هاى فرهنگى، از جمله بیش از حد در حوزه فرهنگ به شمایل مذهبى، باعثِ حذف بخش عمده اى از پتانسیل و قدرت فرهنگى در تأثیرگذارى بر روى حرکت جامعه گردیده است.
به ثمر نرسیدن سیاست هاى فرهنگى - به دلیل عدم آگاهى به ظرافت هاى فرهنگىِ سیاست گذاران و مجریان فرهنگى - باعث رشد دادن فرهنگ عامه، مردم به سمت اقشار مسن جامعه و دورى از جوانانِ جامعه گردیده است، که این امر یک نوع خلأ فرهنگى در جامعه ایجاد کرده، که این خلأ باعث مکش کردن فرهنگ هاى دیگر به درون جامعه مى شود. البته گستره نفوذ فرهنگى از خارج به داخل به دلیل خلأ موجود در جامعه مى باشد.(4)
بسته بودن مرزهاى فرهنگى جامعه در دوران قبل از شروع جهانى شدن، باعث مى گردید که فرهنگ انحصارى شده و از داشتن هرگونه رقیبى مصون بماند، ولى با فرو ریختن مرزهاى فرهنگى و جغرافیایى توسط رسانه ها، ارتباط جمعى دو سویه و چند سویه، فرهنگ تمامى جوامع با یکدیگر به رقابت پرداخته اند، که مى توان نتیجه گرفت که در قرن حاضر ما با یک رقابت فرهنگى مواجه هستیم.
فروریزى مرزهاى فرهنگى، فرهنگ هاى مختلف را به آسانى در دسترس جامعه هاى مختلف قرار داده و در این دنیاى شبکه اى شده به جریان مى اندازد.(5)
همه حوزه هاى استحفاظى فرهنگى درهم مى ریزند و هر فرهنگى، حتى فرهنگ غربى و آمریکایى به ناچار در فضایى رقابتى قرار مى گیرد، که در نتیجه، پیوند فرهنگى با مکان را تضعیف کرده و نظام هاى معنایى را از لنگرگاه هاى محلى خود آزاد و در فضاى جهانى شناور مى کند. در چنین شرایطى، رخدادى چون خلق نیازمندى هاى جدید فرهنگى و فضاهاى نوظهور هویتى دور از انتظار نیست. فضاها و ابعادى که اگر به درستى پیش بینى و تغذیه نگردند، خالى مى مانند و محلى براى شکل گیرى خلأهاى فرهنگى و هویتى مى گردند.(6)
در مقابلِ این تحول، نوعى خاص گرایى فرهنگى شکل گرفته که از آن به بنیادگرایى فرهنگى نیز تعبیر شده است. این خاص گرایى فرهنگى داراى خصوصیاتى است که در زیر بدان اشاره مى شود:
- ضدیت با فرآیند جهانى شدن و نفى آن؛
- تأکید بر مکان، محل، سرزمین معین و بعضاً مقدس؛
- تأکید بر تمایز، تفاوت و مبارزه با نسبت گرایى و پلورالیسم؛
- تأکید به خلوص و ناب بودن؛
- مبارزه با فردگرایى، اومانیسم، ترویج جماعت گرایى و ایجاد هسته هاى مقاومت.

پویایى فرهنگ

اگر انسجام فرهنگى به وجود نیاید، پویایى فرهنگى به وجود نخواهد آمد و اگر پویایى فرهنگى به وجود نیاید، آن فرهنگ خواهد مرد.(7)
از نشانه هاى یک فرهنگ پویا این است که در اقتباس از دیگران به انتخابى اصولى، اصلح و مؤثر دست مى زند؛ البته این ویژگى خود به تحولات تاریخى و اوضاع مناسب اجتماعى بستگى دارد. گاه دو قلمرو فرهنگى از لحاظ جغرافیایى در تماس نزدیک اند، اما نه بر هم مى آمیزند و نه یکى بر آن دیگرى حکم فرما مى شود. هم چنین، وقتى آحاد یک جامعه با ارزش هایى مواجه شدند که آنان را از تحجر، خرافات و نیز تیرگى هاى ناشى از جور و ستم زمامداران خودسر مى رهاند، با الهام از آن ارزش ها که نویددهنده، و مشوق شکوفایى و رویش هستند، به ابداعات فرهنگى دست مى زنند و کژتابى هاى گذشته را کنار مى گذارند.(8)
پویایى فرهنگى (Dynamism Cultural) در ایرانِ امروز، ملازم با نوآورى اجتماعى است، که از ذات فرهنگى خلاق و نوآورانه هریک از ما سرچشمه مى گیرد. از لحاظ پویایى شناسى، هیچ جامعه اى - چه ابتدایى، چه متمدن - از دگرگونى برکنار نیست، ولى در برخى از جامعه ها، مرتبه ها تندتر از جامعه هاى دیگر حرکت مى کنند. جامعه هاى ایستا بر خلاف جامعه پویا بر اثر عوامل گوناگونِ تاریخى و جغرافیایى در جریان تولید اقتصادى و فرهنگى، از تحولِ اساسى باز مى مانند، چنین جوامعى، رویه اى ثابت دارند و سنت ها با قهر و غلبه تمام بر مردم حکومت مى کنند، تولید اقتصادى با شیوه کهن صورت مى پذیرد، انگاره هاى حکومت، باورهاى دینى و نهادهاى اجتماعى تغییرناپذیرند و تحرک اجتماعى تقریباً محال است و اخلاق اجتماعى اسیر عرف است. در چنین جامعه اى، سال خوردگان و دین پروران، خزانه تمام سنت ها به شمار مى روند و اینان جامعه را مى گردانند. محیطهاى اجتماعى هیچ گونه تحرک تازه اى بر اشخاص وارد نمى کنند و آنان را به نقادى و ابتکار نمى کشانند و هرکارى به وجه ثابت وقوع مى یابد. جامعه، امید و انتظار بهبود ندارد و زندگى، به صورت یکنواخت و تیره است. روح استغنا و استقلال طلبىِ فرهنگى و اجتماعى در چنین شرایطى، به ویژه در میان جوانان که همواره در جستجوى پویایى فرهنگى و یا تحول فرهنگى مى باشند، شروع به تضادآفرینى مى نماید؛ حال آنکه على رغم برداشت بسیارى از افراد، آنان عداوت و مخالفت جدى با اصول بنیادى و پذیرفته شده پیشین ندارند، بلکه تنها به صرف علاقه به خلاقیت و نوآورى و نوآزمودن، که در بطن هر نسلِ جدیدى نهفته است، علاقه مند به روز رسانى و چالش پذیرى آنچه که به آنان توصیه مى گردد، هستند.(9)

پی نوشت ها :

1. دکتر کاظمى پور، 1388، 3.
2. حداد عادل، 1388، 4.
3. ندوشن، 1384، 1.
4. حسینى، 5، 1384.
5. تاملى نسون، جان، 1381.
6. ال برگر، پیتر؛ هانتینگتون، ساموئل پى. 1384.
7. مفرد، 1386، 2.
8. مطهرى، 1367، 37.
9. خوشدل، 1386، 1.

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 279